نویسنده: سینا میرزایی




 

دل گفته هایی پس از یک دوره تحقیق درباره منش طیب حاج رضائی

دلی با برگ گل مأنوس دارم
غمی آکنده و محسوس دارم

بیا با من از این وحشت گذر کن
که در دستم یکی فانوس دارم

انگار همین دیروز بود که در همین کوچه پس کوچه های باغ فردوس، صمیمانه به راه می افتاد و عد های با کلاه، کت و شلوار و دستمال های هم شکل در کنارش بودند. بیشتر اهالی شوش، دروازه غار، چهارراه مولوی و باغ فردوس خاطره او را هرگز از یاد نخواهند برد: طیب. اما طیب حاج رضائی کیست؟
از زمانی که نام طیب را شنیده ام، شخصیت او برایم در هاله ای از خاطره فرو رفته است، اما فکر می کنم این خاطره را غبار فراموشی در بر گرفته است و باید آن را پاک کرد. با اینکه در مورد طیب پرس و جوها کرده ام، هنوز هم برایم شخصیتی جذاب و خواندنی است. مثل یک شعر سپید، مثل سپیده دم، آسمان بهار، هرچند درباره شخصیت ایشان نظرهای مختلفی وجود دارد، اما چه باید کرد؟
آنانی که رفیق گرمابه و گلستان زد و خوردهای او بودند، او را شخصیتی همچون خود یافته اند. روحانیونی که با او برخورد داشته اند، او را آدمی نادم و بخشنده و لوتی منش و مردم دار توصیف کرده اند. البته باید قبول کرد در اواخر سال 1341 و اوایل 42 بود که طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش که سرشار نفس کبوتران از بند گریخته بود. شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن».
باید قبول کرد گاهی فاصله خوبی و بدی به اندازه یک تار موست. تا ببینیم مردم چه می گویند و چگونه تفسیر می کنند. نمی دانم این حرف را از کدام بزرگوار شنیده و یا در کدام کتاب خوانده ام: «دل او با ما بود، او به ما عشق می ورزید. آیا این کافی نیست؟» آری! عشق ورزیدن به اهل بیت (ع)، به سادات، به آقا امام زمان (عج)، به شهید راه عشق، به وارث خون آدم، آقا امام حسین (ع). به راستی طیب در محرم 1342 عاشقانه از همه چیز گذشت. آیا برای مانایی همین کافی نیست؟ البته غالب لوتی ها و مشدی های آن زمان همچون اصغر شاطر، مهدی قصاب، مصطفی دیوونه و دیگران در همه حال انسان های بزرگواری بودند. در حین تحقیق درباره طیب بود که با شخصیت های جذابی چون اصغر شاطر، مهدی قصاب، مصطفی دیوونه و مصطفی زاغی آشنا شدم و دریغ بود که از آنان نامی به میان نیاید، زیرا آنان وارث فرهنگ عیاری و لوتی گری بودند، اما چون تقریباً مصاحبه ها و تحقیقات درباره طیب کافی بود، دیگر نمی شد موضوع کتاب را تغییر دهم و بهتر دیدم یادی نیز از آن بزرگواران در این کتابچه باشد تا فرصتی دیگر که حق تعالی مددی کند.
داشتم می گفتم اگر تفقد حضرت باری تعالی باشد، همیشه امید به رهایی هست. امید به نامی جاودانه داشتن برتر از بی بقای خاک ضربتی باید که جان خفته برخیزد ز خاک/ نغمه ای تا زخمه تار رباب آید برون
هنوز شوش و دروازه غار و باغ فردوس بوی لوتی گری می دهند. هنوز در سایه خسته میدان شوش و در صفای دروازه غار سخن از مردی لوتی است؛ مردی بازاری، کاسب، خونگرم و بخشنده و در عین حال با سیاست. سخن از مردی که به خصلت عیاران قدیم به فقرا کمک می کرد. هنوز در بسیاری از قهوه خانه ها عکس های او هست. زیر عکس تمام رخ او نوشته شده است: «در تاریخ 17 / 3/ 42 دستگیر و به موجب حکم بی دادگاه نظامی شاه مخلوع به درجه رفیع شهادت نائل گردید».
آیا در گذر زمان هیچ وقت از خود پرسیده اید چرا در طول تاریخ از نام هایی چون پوریای ولی، تختی و یا حُربن یزید ریاحی به نیکی یاد می شود؟ اگر تختی را با چند کشتی گیر دیگر از نظر مقام و کسب مدال مقایسه کنیم، می بینیم تختی درحد پائین تری قرار می گیرد، اما آنچه از او جهان پهلوان تختی ساخته، مرام و منش پهلوانانه و سجایای اخلاقی اوست؛ یا پوریای ولی یا شخصیت عظیمی چون حُر، حُربن یزید ریاحی که یک عمر در مقابل امام حسین (ع) ایستاد، اما بازگشت و دریچه های ایمان و آزادی را به رویش گشوده شدند.
طیب حاج رضائی را شاید نتوان با پوریای ولی و جهان پهلوان تختی و یا حُر مقایسه کرد، اما می توان گفت طیب نام نیکی از خود به جای گذاشت و این نام نیکو دلیلی بر خصلت های لوتی منشانه اوست.
نام نیکو گر بماند ز آدمی/ به که از او ماند سرای زرنگار. او هرچه بود، پای حرفی که می زد، می ایستاد و این خصلت یکی از خصلت های زیبای او بود. خصلتی که در پای آن جان داد و جاودانه شد.
به راستی ارزش جاودانگی و رمز مانایی چیست؟ گاهی یک حرف، گاهی یک عمل، گاهی یک نه و گاهی یک آری سرنوشت انسان را می سازد. طیب در واپسین دقایق، از ماندن، تن زد و گفت: «نه» و در شمار انقلابیون درآمد. شهیدحاج مهدی عراقی، از انقلابیون بزرگ، در کتاب «ناگفته ها» به نیکی از او یاد می کند.
در آخرین عکس های این آزادمرد در بی دادگاه شاهنشاهی و در کنار جوخه آتش، اطمینان عجیبی در چهره اش موج می زند و این بازگشت اوست. طیب به راستی طیب شده بود، مردی که تا چند سال پیش چنین نبود. او همان کسی است که در سال های نزدیک، تمام چهارراه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست. چنین نکاتی دلیل بر نفی او نیست. مگر از شقاوت تا شهادت چقدر راه است؟ تا مگر کدام کدام سمت تفنگ ایستاده باشیم؟ در سمت عشق و شهادت و رو به روی تفنگ یا سمت شقاوت و انگشت بر ماشه.
اخلاص خالصانه و ارادت قلبی طیب به سادات و شهید دشت کربلا عاملی شد که در قیام 15 خرداد به سمت پاکی گام بردارد، زیرا پیش زمینه های واقعی آن را داشت. قبلاً سپهبد نصیری و دیگران خواستار حذف او شده بودند، زیرا بارها با لحنی تند در برابر آنان ابراز عقیده کرده و ایستاده بود. همراه با طیب حاج رضائی، اسماعیل حاج رضائی نیز که از میداندارهای بزرگ بود، در خون خود شناور شد.
*****
برای روشن تر شدن فرهنگ لوتی گری باید نگاهی به گذشته این فرهنگ داشته باشیم. فرهنگ عیاری و لوتی گری، در این بوم و بر ریشه دیرینه ای دارد. یعقوب لیث صفار، بانی سلسله صفاریان جزو عیاران بوده است. عیاران بعد از سلسله صفاریان در زمان سلاجقه، خوارزمشاهیان، به خصوص در دوره تیموریه و مغول و صفویه هویت خاص خود را یافتند و با فرهنگی که ریشه در تفکرات مذهبی داشت، در خدمت قشر ضعیف قرار گرفتند. البته این فرهنگ در جوامع دیگر نیز معادل ها و مشابه هایی داشته است.
در این کتاب سعی شده است تا قسمت هایی از زوایای شخصیت طیب حاج رضائی برای مخاطب هرچه بیشتر روشن شود. چنان که دوستان و رفقای گرمابه و گلستان او، محققان و منتقدان تاریخی و رجال سیاسی که با طیب در ارتباط بودند، اذعان دارند که طیب بر سلک عیاران بود و در پرتو فرهنگ لوتی گری از سجایای اخلاقی برخوردار بود. او عاشقانه به آقا امام حسین (ع) عشق می ورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل می داد.
عاقبت به خیر شدن نیز از فرهنگ عیاری و لوتی گری نشأت می گیرد و طیب نیز عاقبت به خیر شد و عاقبتی شکوهمند و خاطره انگیز پیدا کرد و با حرکت آخر خود، حتی حرکت های ناهمگون پیش از خویش را نیز تحت الشعاع قرار داد. او در همه حال انسانی مشدی و لوتی بود و همین روحیه از آغاز تا پایان زندگی اش با وی همراه بود.
از دیرباز لوتی ها، مشدی ها و ریش سفیدها با فرهنگ مذهبی ما و طبق اظهارات «حسین شاه حسینی»، این اشخاص همگی در مجموع در خدمت روحانیت بودند و روحانیت محل، همیشه آنان را زیر بال خود می گرفته است.
از زمان صفویه به بعد که فرهنگ شیعی رونق بسیار یافت، پاتوق داری نیز که پشتوانه عامه را در پی داشت، شیوع پیدا کرد. پاتوق داران نقش کدخدامنشی محل را انجام می دادند و به یتیمان و زنان بی سرپرست و ضعیفان، برگزاری عروسی و سوگواری، حمایت و دفاع از ضعیف، کمک های فراوانی می کردند. به طور کلی پاتوق داران در خدمت روحانیت بودند و همین مسئله هرچه بیشتر آنان را به سمت دین و مذهب می کشاند و برای آنان عزت، عظمت، آبرو و شرف در پی داشت.
گروهی معتقدند که طیب، پاتوق دار نبود. آنان معتقدند پاتوق داری یعنی داشتن دسته و برگزاری منظم دسته و هیئت. در هر صورت اگر این معنا را هم در نظر داشته باشیم، می باید طیب را پاتوق دار بدانیم.
عامه مردم چشمشان به لوتی ها، عیاران و پاتوق دارها بود و این اشخاص در خدمت روحانیت بودند و در همه حال از روحانیت خط می گرفتند و منشاء رفع مشکلات مردم بودند. این قشر انسان هایی کم توقع و پرکار بودند و در مرام آنان بزرگ منشی، مشدی گری، مردانگی و قول شرف حرف آخر را می زد.
اکثر کسانی که طیب را می شناختند، معتقدند طیب بازگشتی همچون حُربن یزید ریاحی داشت، چون گفت: «من این سید را نمی شناسم و دروغ به ایشان نمی بندم.» یا سخنی شبیه به این، اما به روایت اشخاص مختلف و اسناد و مدارک تاریخی و گفته های اشخاصی چون حاج مهدی عراقی، حسین شاه حسینی و دیگران، تحول درونی طیب عمیق تر بود و یک شبه متحول نشد. او سر قضیه دستگیری اش با سیدرضا زنجانی ارتباط پیدا کرده بود.
در وصیت نامه این مرد لوتی، روحیه و ذات او هویداست. حتی من که به نوعی در حیطه شعر، داستان، تاریخ، مقاله و ... قلم زده ام، برایم نوشتن از طیب دلنشین و دلپذیر است. آیا این دلنشینی و دلپذیری تأثیر چیست؟ خداوند متعال به هیچ انسانی بدون داشتن منش و هویت تأثیرگذاری، عظمت و بزرگی نمی بخشد و او را در بین مردم خوشنام نمی کند، مگر اینکه آن شخص از نظر فکری به عظمتی رسیده باشد، چنانکه طیب به آن رسید، به همین دلیل است که یاد لوتی گری هایش همچنان در ذهنمان جاری است.
به راستی نسل جوان ما نظر به کجا دارد و چرا شخصیت های عربی چون راکی، رمبو، رابین هود، پله، مارادونا، بتمن، سوپرمن و دیگران از واقعیت تا افسانه را می شناسد، اما از شناخت شخصیت های این بوم و بر غافل است. آیا نویسندگان در این حیطه کوتاهی کرده اند؟ یا جوانان رمیده اند؟ آشنائی با فرهنگ لوتی گری و مشدی گری برای نسل جوان ما غنیمت است.
چنانکه پیشتر اشاره شد، فرهنگ جاهلی و لوتی گری در این بوم و بر ریشه دیرینه دارد. یک سمت این فرهنگ تکیه به مسائل مذهبی است. اگر دقت شود اکثر کسانی که در دهه بیست تا چهل می زیسته اند و نامشان به عنوان جاهل و لوتی در ذهن مردم مانده است، غالباً کاسب و بازاری بوده اند. می توان از اصغر شاطر نیز نام برد که سردبیر روزنامه «مرد پیکار» بود، درحالی که آدم یکه بزنی نیز بود.
طیب حاج رضائی، بازاری و میداندار بود. حسین رمضان یخی کاسب و ناصر جگرکی در صنف خود کاسب های شناخته شده ای بودند. برادران حاج عباسی که به هفت کچلون معروف بوده اند، چلوکبابی و قصابی داشتند و دارند.
سمت و سوی دیگر فرهنگ جاهلی و لوتی گری، حضور در هیئت های عزاداری امام حسین (ع) بوده است، چنانکه هنوز هیئت چنگیز رضوان ادامه دهنده هیئت بزرگ مرحوم اصغر شاطر است و شیخ حسن عبداللهی طوق طیب را نگه داشته است. در فرهنگ لوتی گری، مقتدا مولا علی است و امیرمؤمنان مظهر جوانمردی، عطوفت، ایثار و گذشت است.
محرم که می رسید. لوتی های آن زمان با تمام وجود به عزاداری می پرداختند. هنوز یاد دسته های بزرگ آن دوره در ذهن مردم مناطق جنوب شهر جاری است. همه اهالی شوش و باغ فردوس دسته و هیئت طیب را به یاد می آورند. وقتی که دسته طیب به راه می افتاد، دسته های دیگر یا کنار می رفتند یا برای اینکه عرض اندامی کنند، با هم تشکیل یک دسته می دادند. عظمت دسته طیب آن گونه بود که از میدان شوش تا چهارراه سیروس ادامه داشت. او طرفداران پروپاقرص فراوانی داشت.
یکی از کارهای طیب حضور در مراسمی به نام گلریزان بود. وقتی که یک نفر از زندان آزاد می شد و یا مشکل خاصی برای کسی پیش می آمد، طیب در زورخانه مجلس ساده ای را برگزار و با چای و شیرینی پذیرائی می کرد و هر کسی به فراخور جیب خود پس از خوردن چای و شیرینی کمک نقدی می کرد. وقتی طیب بانی مجلس می شد، دیگران نسبت به پرداخت کمک نقدی از هم پیشی می گرفتند. در این مراسم، پول قابل توجهی جمع می شد و شخصی که مشکل داشت می توانست زندگی تازه ای را شروع کند. با توجه به وضعیت مالی خوب و مناسب طیب از باسکول و میدان، وقتی وارد قهوه خانه می شد، همه برمی گشتند و زیر لب می گفتند: «طیب خان اومد» و با احترام به او نگاه می کردند. کسانی که لات های ناجوری بودند، ماست هایشان را کیسه می کردند. همیشه صاحب کافه یا قهوه خانه و دیگران، طیب را در جای مناسب قرار می دادند. گاهی طیب برمی گشت و به صاحب کافه یا قهوه خانه و دیگران می گفت: «حساب شام همه حضار با من» صاحب کافه یا قهوه خانه با صدای بلند می گفت: «آقا طیب خان گفت امشب همه مهمون ایشون هستن و خودش شام همه را حساب می کنه». طبیعی بود چنین حرکت هایی موجب می شد که عده بیشتری طرفدار او شوند. طیب آدم ضعیف کشی نبود. مردم را دوست داشت و به آنها عشق می ورزید. در هرحال در این کتاب سعی شده است که یاد لوتی گری و جوانمردی ها زنده نگه داشته شود تا جوانان امروز با آشنایی با پیشینه این فرهنگ در زندگی موفق تر باشند. ناگفته نماند که جوان امروز وقتی مجذوب شخصی یا اشخاصی یا حتی فرهنگی می شود، ابتدا از نظر ظاهری تحت تأثیر قرار می گیرد، به همین خاطر است که وقتی جوان ما از نظر ظاهر مجذوب یک حرکت می شود، از بند ظاهر فراتر نمی رود، اما باید اذعان داشت فرهنگ عیاری و لوتی گری ریشه ای عمیق در اعتقادات مذهبی دارد. باید جوان امروز به ایثار و گذشت و جوانمردی ها که فرهنگ مذهبی ماست، بیشتر دقت کند و جنبه های مثبت و تأثیرگذار فرهنگ لوتی گری و نه جنبه های منفی آن را مدنظر قرار دهد.
از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است. عرفان ایرانی در هر زمان به جلوه ای خاص درآمده و یکی از جلوه های ناب آن، فرهنگ مشدی گری است. در مورد این فرهنگ، داستان ها، قصه ها و کتاب های بسیاری نوشته شده که همگی حاکی از پاسداشت و مرور عظمت آن است. این فرهنگ در دوره صفویه وارد تمام شئون و اخلاق مردم ایران شد و هویتی خاص به خود گرفت و در طول زمان روز به روز کامل تر شد. همین فرهنگ در دوره ای که هیچ قانونی حاکم نبود، به داد مردم می رسید. نمونه های بسیار فراوانی داریم که مردم با تکیه بر لوتی ها همچنان در زندگی پایدار و برقرار مانده اند. همین عامل موجب شد که فرهنگ لوتی گری وجهه ای خاص یابد.
با توجه به اینکه اغلب لوتی ها در حیطه ورزش باستانی فعالیت داشتند، این ورزش هم به صورت نمادی از فرهنگ اصیل ما شناخته شد که هنوز هم ادامه دارد. در ورزش باستانی، ما با نمادهای دوران پهلوانی و جنگاوری رو به رو هستیم. میل و کباده نمادی از دوران پهلوانی ماست. اکثر لوتی ها پهلوان و باستانی کار بودند. کیست که فرهنگ لوتی گری را نشناسد، زیرا سرشار از معرفت و انسان دوستی است. در هر حال باید با این فرهنگ ارتباط بیشتری داشت و به شناسایی آن کمک کرد.
منبع: شاهد یاران، شماره 68